پربحث ها
اخبار اقتصادی
چاپ00000:03 - 1400/04/20

سفرنامه‌ی ناصرالدین‌شاه به خراسان، چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۲۴۶؛ ده نوغوندر [نغندر]، ده معتبری است، رودخانه از وسط می‌گذرد

رسیدیم به ده نوغوندر [نغندر]، ده معتبری است. رودخانه از وسط می‌گذرد. خانه‌ها به قطار این طرف آن طرف رودخانه است. زن‌های خوشگل داشت. این ده در دست متولی قبر نایب‌السلطنه‌ی مرحوم است. اخراجات مقبره از این ده داده می‌شود – سپرده‌ی متولی – خودش هم بود. این دره همین‌طور است، می‌رود همه‌جا درخت و سایه و از دو ده دیگر می‌گذرد که اسامی آن‌ها از این قرار است: کَنک [و] زُشک – شکار هم دارد – بعد منتهی می‌شود به کوه و برف و غیره.

 صبح رفتم حمام، بعد رخت پوشیده سوار اسب کهر شجاع‌الملکی شده، راندیم برای نوغوندر. پیاده در جلو بلدی می‌کرد. اول از ده خادر گذشتیم، بعد از طی مسافت دو فرسنگ همه جا از دره و سایه‌ی درخت چنار و غیره و غیره رسیدیم به ده نوغوندر، ده معتبری است. رودخانه از وسط می‌گذرد. خانه‌ها به قطار این طرف آن طرف رودخانه است. زن‌های خوشگل داشت. این ده در دست متولی قبر نایب‌السلطنه‌ی مرحوم است. اخراجات مقبره از این ده داده می‌شود – سپرده‌ی متولی – خودش هم بود. این دره همین‌طور است، می‌رود همه‌جا درخت و سایه و از دو ده دیگر می‌گذرد که اسامی آن‌ها از این قرار است: کَنک [و] زُشک – شکار هم دارد – بعد منتهی می‌شود به کوه و برف و غیره. تا آخر این دره هشت فرسنگ است، همه سایه و درخت اما ما قدری از نوغندر بالاتر رفته به ناهار افتادیم. ناهار بااشتهایی خورده شد. حاجی میرزا علی سر ناهار پیدا شد.

بعد از ناهار سوار شدم قدری بالاتر رفته؛ جای بسیار خوبی دم جوی آب صاف، سبز خرم، درختان سیب باردار، آلوبالو و غیره، بسیار هوای خوبی داشت. آن‌جا آفتاب‌گردان زده بیتوته کردیم. پیش‌خدمت‌های این‌جایی همه بودند، کتاب سپهر را محمدحسن‌خان پسر اعتمادالسلطنه – خطی – آورده بود، محقق احوالات شاه مرحوم را می‌خواند. قدری خوابیدم، بچه بز سفید و سیاه قشنگی خریدم با مادرش. خیلی بزغاله‌ی بامزه‌ای بود. عصری هندوانه [و] چای خورده، نماز کردیم. سوار شده از دست چپ نوغاندر راهی سربالا می‌شد، بلدی کردند، همان راه را گرفته رفتم رو به شاندیز. از مزرعه‌ی کوچکی گذشته، بعد به چشمه‌ی حاجی غلام‌علی جواهری قندهاری که در قدیم بوده است رسیدیم. چنارهای سایه‌دار خوبی داشت. یک درخت کاج خیلی بزرگ خوبی داشت. نیم سنگ آب صاف می‌آمد، بسیار جای خوبی بود. حوض‌ها و سکو بسته بودند، قرار شد فردا این‌جا آمده ناهار گرم بخوریم. به آقا ابراهیم آبدار سفارش شد که فردا این‌جا را آفتاب‌گردان زده پاک کند.

از آن‌جا بالا رفته، قلعه‌ی شاندیز که در وقت سالاری یاغی بودند؛ و این قلعه را به زور گرفته بود قشون ما، تماشا کردم. در بالای تپه واقع است،‌ اطراف خندق عمیق طبیعی دارد. دور قلعه سنگ است، صعود بر این قلعه به زور و یورش امکان ندارد، اما دو سه سرکوب [برج] دارد، قلعه‌ی بسیار بسیار سختی است، اما بعد از گرفتن خراب کرده‌اند. آثاری باقی است.

بعد از راه باریکی، پرت‌گاهی پیاده رفتم توی دره، سوار شده رفتم منزل.

آقا علی آشتیانی از شهر آمده بود. شب را هم بعد از شام قرق کردیم. آقا علی و غیر آمده قدری صحبت شد. بعد زنانه شد خوابیدم.

میرشکار از محمدخان کنه‌بلیسه لفظ خراسانی رشادت یاد گرفته است، می‌گوید: «بیلَه اُولدی، شِلَه اُولدی» وقتی که این لفظ را گفت، بسیار قشنگ بود.

امروز حاجی حیدر ریش را در بالای نوغوندر زد.

 

پی‌نوشت:

۱- جمله‌ی ترکی: این‌طور شد، آن‌طور شد.

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه، از ربیع‌الاول ۱۲۸۳ تا جمادی‌الثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۲۶۱-۲۶۳.

لینک کوتاه :
برای ذخیره در کلیپ برد، در باکس بالا کلیک کنید
اشتراک گذاری در :
نظر خود را ثبت کنید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
لینکستان
طرح افق بانک رفاه کارگران
تریبون کارگر آنلاین